فرهاد دریا، با سرایش آهنگهای دلپذیرش به دلهای خستهء غربت نشینان هموطنش شادی و فرحت را اهدا می کند.
موسیقی مرز و دیوار نمی شناسد. موسیقی معجزهء است که انسان را دوست دارد و موسیقی دیوار شکنی را تجلیل می کند .
( فرهاد دریا )
در همین دو سه روز قبل خواستم بوسیله ء تلیفون از حال و احوال دوست قدیم و ندیم ام میرغیاث الدین اکبری که روزگاری زیر سقف هفته نامه ء کابل مصروفیت کاری مشترک داشتیم، با خبر شوم . او که با فامیلش در کانادا مقیم است ، بعد از اینکه از سلامتی جانش و صحتمندی مزاجش مرا مطمین ساخت ، برایم از جریان اشتراکش در کنسرت هنر مند پر تلاش و همیشه مبتکر کشور ما فرهاد دریا ، قصه نمود. من فرهاد دریا ، را سالها قبل زمان حکومت داکتر نجیب الله برای آخرین بار در بالرووم هوتل کانتینتال کابل در محفلی که به مناسبت برگزیده شدن فرهاد دریا ، به عنوان هنرمند شایسته ء سال ، دیده بودم و آن زمزمه دل نشینش که آهنگ زنده یاد ساربان، (خورشید من کجائی، سرد است خانه ء من) را بدون موسیقی از تهء دل اجرا نمود ، هنوزهم در گوش هایم طنین انداز است. اینک بنا بر جالب بودن آنچه میر غیاث الدین اکبری، از فرهاد دریا ، شنیده و دیده و با همه علاقه ء که من شخصاً به هنر فرهاد دریا ، دارم آنرا با شما خواندهء صاحب دل قسمت می نمایم .
فرهاد دریا، بتاریخ بیست اکتوبر سال روان عیسوی بنابر دعوت یما لودین، آواز خوان خوش صدای افغان مقیم کانادا به شهر میسسیسی اوگا تورنتوء کانادا غرض اجرای کنسرت آمده بود. کنسرت در استدیوم هاررشی سنتر با حضور بیشتر از دوهزار و پنجصد نفر از علاقمندان صدای فرهاد دریا، با اجرای چند آهنگ توسط یما لودین آغاز گردید. سپس یما لودین ، فر هاد دریا ، را با جمع از نوازندگانش ، با ذکر این جمله که ( اینک فرهاد دریا ، با جهانی دیگری از موسیقی با شما خواهد بود ) روی ستیژ دعوت نمود. در حالیکه کف زدن های ممتد حاضرین فضائی پر از شور و هلهله را بوجود آورده بود ، فرهاد دریا، پای برهنه با جمع از نوازندگانش روی ستیژ آمد و آهنگ سلام علیکم موکادیشو و به همین ترتیب چند آهنگ دیگر از ساخته های خودش را اجرا نمود . سپس ضمن ابراز تبریکی عید خطاب به حاضرین کنسرت چنین گفت :
سلا م علیکم
عید نقل بزرگ ، بزرگترین خوشی ها ، زیر دندان مبارک شما .
سپس با اجرای چند آهنگ دلنشین دیگر به نوازش روح مشتاقان آوازش پرداخت. فرهاد دریا، ضمن صحبتی در مورد کوچه برای حاضرین گفت :
مدتی است که من در خدمت کودکان که سر پرست ندارند ، خود نان آور فامیل های شان هستند . پروژهء را بنام کوچه تدارک دید ام و اینک برای دو هزار فامیل که نان آور فامیل شان فقط و فقط کودکان هستند حساب بانکی را باز نمودام که ماهانه به حساب هر فامیل پنجاه دالر امریکائی انتقال میشود. این پول به آنعده از کودکانی اختصاص داده شده که ضمن مصروفیت کمائی نان به فامیل ، به مکتب میروند. هر کس می تواند به صورت انفرادی هم به این حساب بانکی مساعدت مالی نمایند .
فرهاد دریا ، بعد از یک تفریح در حدود پانزده دقیقهء با لباس ملی افغانی که لنگی به سر داشت دوباره روی ستیژ آمد و قبل از اینکه به اجرای آهنگهایش بپردازد، به معرفی نوازندگانش که او را در اجرای کنسرتش همکاری می نمایند پرداخت :
- کیبورد نواز بیژن ایرانی تباری که در آلمان متولد شده .
- ترمپت نواز افریقائی تباری که در آلمان متولد شده .
- درم نواز ( جازیست ) پیتر بلغاریائی تبار که در آلمان متولد شده .
- گیتاریست پاول المانی.
- دهلک نواز هندوستانی.
وی بعد از معرفی همکارانش گفت :
موسیقی مرز و دیوار نمی شناسد، این ترکیب متفاوت بین المللی برای عید ما، موسیقی می نوازند، موسیقی معجزه است که انسان را دوست دارد. موسیقی دیوار شکنی را تجلیل می کند .
این محفل بزم و طرب که قریب سه ساعت ادامه یافت، برای اشتراک کنندگان حال و احوالی از تننازی های سرود و ساز اهدا نمود.
|
||
اززوبیرAZIZI ZUBAIR_JANAZIZI@YAHOO.COM |
چگـونه تاجـر شدم
از اینکه سرک قیر تا نزدیکی منطقه ما رسیده بود، خانه های محل ما قیمت شده بود. همه اقوام بمن تبریکی میداند، یکی از دوستانم هر روز به من سر می زد و از قیمت شدن زمین های منطقه ما پشت سر هم گپ میزد، به من میگفت «تو پولدار شدی بخت دروازه ات را زده این فرصت را از دست نده.»
با اصرار دوستم خانه ام را که تمام خاطرات زندگیم بود و از پدر کلان به پدرم و از پدرم به من رسیده بود بفروش کردم، دوستم می گفت: «خانه ات را بفروش و جواز تجارت بگیر، تو از کی کمی، همه مردم از چین مال می آورند تو هم برو، من هم با تو کمک می کنم.»
بعد از چند روز خانه ام فروخته شد، مبلغی پول به من دادند من هم فکر کردم براستی تاجر شدم، در گوشهء از شهر خانه ای کرایی پیدا کردم، و بعداً شروع کردم به گرفتن جواز نامه تجارت، دوستم گفت: « آشنایی دارم امر جواز را برایت می گیرم منتهی صد و پنجاه دالر می گیرد.» من که احساس تاجر شدن وجودم را پر کرده بود قبول کردم، بعد از چند روز دوندگی امر جواز گرفته شد. با یک پز خاصی بطرف اتاق های تجارت روان شدم تا مراحل عریضه ام را طی کنم، بعد از چند دقیقه جلو میز مدیر صاحب جواز نامه ایستاده بودم، مدیر صاحب به تیلفون صحبت می کرد تا بعد از مدت طولانی گوشی را گذاشت خطاب به من گفت: « خیریت است کاری داشتید.» من در حالیکه عریضه را روی میز مدیر صاحب می گذاشتم گفتم: « می خواهم جواز بگیرم.» نگاهی به سرا پایم کرد و با تمسخر گفت: «تو می خواهی تاجر شوی؟» بدون اینکه جواب بدهم گفت: «تو رسم و رواج تجارت را می فهمی؟» گفتم: «چی رسم و رواجی؟» گفت: از اینکه تجارت خرج دارد. گفتم: بلی می فهمم تا حدودی خبر دارم مدیر صاحب! در حالیکه در صندلی راحتش خود را جابجا می کرد گفت: از همه دو صد دالر می گیرم شما صد دالر بدهید. گفتم: مشکلی نیست تعرفه بدهید چیزیکه قانون است! مدیر صاحب عصبانی شد عریضه ام را بطرفم انداخت و گفت: امضا رئیس تقلبی است! بدلم گفتم شاید دوستم سرم کلاه گذاشته امضا تقلبی به من گرفته، عریضه ام را گرفتم از شعبه مدیر صاحب جوازنامه بیرون شدم، بداخل دهلیز چند نفر منتظر بودند. مرد مسنی که عریضه اش در دستش بود بطرفم آمد و گفت: عصاب مدیر صاحب خراب بود؟ گفتم: فکر کنم بلی. گفت: چند روز می شود که می آیم بهانه گیری می کند، این هم از حکومت قانون ما! مردیکه در کنار دیوار نشسته بود گفت: مثلیکه شما از این کشور نیستید منتظر قانون نباشید که این ملت را دادرسی نیست، بخدا قسم چور است چور! مرد جوانی که در چند قدمی من قرار داشت گفت: مثلیکه چاره نیست مفت امضا نمی کنند، تا شیرینی ندهی کارت نمی شود. گفتم: این چطور شیرینی است که صد دالر ارزش دارد کار ما که غیر قانونی نیست من امضا رئیس را دارم نباید اجراعات شود؟ مرد جوان گفت: اگر بگوید تقلبی است چطور ثابت کنیم که تقلبی نیست یک ماه کامل سرگردانی کشیدم امر رئیس صاحبه گرفتم. بعد از کمی جلسه و مشوره فیصله این شد که همه عریضه ها را همرای به اصطلاح شیرینی یا خیرانه بدست یک نفر بدهیم تا به نمایندگی از همه بحضور مدیر صاحب شرفیاب شود و عریضه ها را خلاص کند.
حالا که امضاء مدیر صاحب جواز نامه را داشتم مثل شیر به شعبهء ثبت اسناد داخل شدم عریضه ام را روی میز مامور صاحب شعبه گذاشتم مامور صاحب با مهربانی که هزاران معنی میداد گفت: چه دارید حاجی زاده! گفتم: می خواهم جواز بگیرم. سراپایم را از نظر گذراند گفت: بفرمائید حاجی زاده بشنید. بطرف صندلی گوشهء شعبه اشاره کرد من که از حاجی زاده گفتن مامور صاحب احساس غرور به من دست داده بود بر روی صندلی لم دادم مامور صاحب در حالیکه هنوز از گوشهء چشم دزدکی نگاهم می کرد ، گفت: ای روز ها دالر قیمت شده! خواستم خود را تاجر نشان بدهم گفتم: بلی تحولات سیاسی هم بی تاثیر نیست. مامور صاحب با خندهء چاپلوسانه گفت: شما تاجر ها سیاست مدار هم هستید! گلویی صاف کردم گفتم: تاجر تا سیاست مدار نباشد نمی تواند تجارت کند. مامور صاحب که می خواست با خندهء مخصوصش خود را بدلم شیرین کند گفت: کار چی می کنید حاجی زاده؟ من تا به حال از تجارت هیچ آگاهی نداشتم حتی نمی فهمیدم که چگونه خرید و فروش می کنند شنیده بودم که جنس چینایی در این روز ها خوب مفاد دارد، گفتم: با شرکت های چینایی کار می کنم. مامور صاحب در حالیکه کتابش را باز می کرد گفت: پس شیرینی ما دبل است! من که از اکت ها تاجرانه ام پشیمان شده بودم گفتم: شیرینی شما چقدر می شود؟ مامور صاحب عاجزانه گفت: شما که تاجر هستید از قیمت بازار خبر دارید، از روزیکه آوازه افتاد که آنفولانزایی مرغی آمده گوشت گوسفند و گاو چند برابر قیمت شده، شما که از خود هستید از شما دو هزار افغانی می گیرم! من که فکر می کردم امضاء مدیر صاحب جوازنامه را گرفتم کار تمام است، گفتم: مامور صاحب دو هزار افغانی زیاد نیست؟ گفت: بخدا حاجی زاده صرف نمی کنم ماهم عاقله دار هستیم شما که می فهمید که این معاش ها کرایهء خانه را نمی شود، همین شیرینی های شما تاجر صاحب ها است که زندگی ما را می چرخاند، اگر نه کی به این معاش ها کار می کند. مجبور شدم دو هزار افغانی دادم عریضه ام ثبت شد از اتاق تجارت بعد از چند روز به مستوفیت از مستوفیت به بانک از بانک به شاروالی و از شاروالی ناحیه به وکیل محل.
شخصی که می خواهد جواز بگیرد کم از کم باید یک دربند خانه را ملکیت داشته باشد، وکیل صاحب محل با تصدیق نمودن مدرکم که حالا یک بقل کاغذ شده بود مبلغ زیادی از من گرفت و خانهء کرایی که مدتی میشد در آن زندگی می کردم حد و حدود آنرا بنام بنده تصدیق کرد تا بلاخره جواز تجارت را گرفتم.
عنقریب صاحب خانه ام من را از خانه اش جواب می دهد چرا که دو ماه می شود که کرایه اش را ندادم ولی در عوض اینکه خانه ام از دست رفت و همرایی خانواده ام بی سرپناه شدم، جواز تجارت گرفتم! ولی هرچه فکر می کنم نمی فهمم که بدون سرمایه به چی درد من می خورد چون پولی به من نماند که تجارت کنم !!!
عجب دنیائیست، دنیای سیاست! دانشمندان تعریفهای مختلفی از سیاست دارند، مثلاً اینکه: بیان فشرده اقتصاد را سیاست گویند، یا سیاست روند و انجام تصمیم گیری ها برای گروه هاست ... و ازهمین قبیل حرفها.
اما مردم برداشتهای دیگری از سیاست دارند که کاملا ً با آنچه سیاستمداران، سیاست را به تحلیل میگیرند تفاوت دارد. طورنمونه... سیاست پدر و مادر ندارد... سیاست یعنی چال و نیرنگ... و مانند اینها. خوب من هم کدام تعریف خاصی از سیاست ندارم، اما میخواهم چهره های مختلف و متضاد دو سیاستمدار را به شما بنمایانم، پس از بخوانش گرفتن چند کنفرانس خبری این دو سیاستمدار، شما خود تعریف مشخص تری از سیاست خواهید داشت.
کابل:
ـ آقای رئیس! لطفاً توضیح دهید که هدف اساسی سفر شما به پاکستان چه است؟
ـ بلی، هــدف از سفر مه و هیئت همراهان به کشور دوست و همسایه پاکستان تجدید مناسبات دوستانه بین مه که رئیس جمهور اینجه استم و دوست دوران مکتبم که رئیس جمهور پاکستان است، میباشد.
ـ ببخشین، مه متوجه هدف شما نشدم، آیا شما در پاکستان مکتب خوانده اید؟
ـ نه...
ـ پس دوست شما در افغانستان درس خوانده که شما همصنفی بودید؟
ـ برو بابا تو هم خبر نگار نیستی هفته فام استی، هفته فام. ما ده امریکا ده یک صنف بودیم. درس ریاست جمهوری می خواندیم. ساده گپ خو نیس، هرکس که دلش شد بیایه و رئیس جمهور شوه. اموتو سازمانهای گـُنده و آدمهای گــُنده باید آدمه تضمین کنه، فامیدی؟
در اسلام آباد:
ـ جناب قاعد اعظم! طوریکه منابع دولتی خبر داده اند، قراراست رئیس جمهور افغانستان سفری داشته باشد
به پاکستان، لطف نموده بگوئید که هدف این سفر چیست و شما چه انتظاری از این سفردارید؟
ـ بلی! قرار است رئیس جمهور کشور دوست و اسلامی افغانستان بنا به دعوت شخص خود مه سفری داشته باشه به پاکستان. انتظار مه ایست که آقای رئیس، دوست سابقه اش ره فراموش نکده باشه. قرار است تا ما کتیش بنشینیم سر یک میز و به یاد دوران جوانی گلوی تازه کنیم.
کنفرانس مطبوعاتی مشترک پس از ختم گفتگوها:
ـ آقایون رئیس جمهور! لطف کنید و بگوئید که گفتگوهای شما بیشتر بر محور چه موضوعاتی میچرخید؟
آیا شما فکر میکنید که نتیجه مثبت از این گفتگوها بدست آوردید؟
ـ محور گفتگوهای ما ره همان دوستیهای دوران تحصیل تشکیل میداد. چه روزهای بود هی هی...
سات ما خوب تیر بود والا.
ـ بلی، مه هم کاملاً با دوست ارجمندم موافقت دارم. هر دوی ما تازه شامل همان مکتب تربیه رئیس جمهورشده بودیم.
امو وقت با هم شوخی و مزاح میکردیم که نشوه باز مه و تو مصروف حکومتداری شویم و ای روزهای رفاقت و دوستی ره فراموش کنیم.
کنفرانس مطبوعاتی جدا گانه در کابل و اسلام آباد، پس از ختم دیدارها و بازگشت رئیس جمهور افغانستان به کشور خودش:
ـ آقای رئیس! مذاکرات شما با طرفین پاکستانی چطور گذشت؟
ـ مذاکرات ما با طرفین پاکستانی خیلی جدی بود. من برای پاکستانی ها اخطار دادم که اگر یک پشه هم از مرز کشور شان به داخل کشور ما پرواز کد، صد راکت استنگر کمتر مصرف نخواهم نمود. برای رئیس جمهور پاکستان گفتم:
ـ من خودم مراقب اوضاع خواهم بود و برای نظامیان کشور دوست هدایت دادم تا یک سنگر مستحکم در سرحد برایم بسازند تا خودم شخصاً از مرزهای کشورم حراست نمایم، همچنان تهدید نمودم که اگر یک نفر تروریست از مرز عبور کد صد مرمی تانک در یک ثانیه داخل خاک پاکستان فیر خواهد شد.
یکی از همراهان آهسته بیخ گوش آقای رئیس زمزمه نمود:
ـ به نظر مه شما کاملا چیزای دیگه آنجا گفته بودین....
ـ اوس.... چُپ ته بگی، سیاست امروزی ما ایجاب میکنه که مه همۀ گپاره سرچپه بگویم. تو تا هنوز ده سیاست
خیلی خام استی، نمیفامی که گپ ده کجاست.
کنفرانس مطبوعاتی در پاکستان:
ـ جناب قاعد اعظم! مذاکرات شما با رئیس جمهور افغانستان چطور برگزار شد؟
ـ رئیس جمهورافغانستان لاف های اضافی بسیار گفت و مره تهدید کد. مه هم بریش گفتم برو بابا دستت تا لندن و واشنگتن خلاص، امریکا پیش از اینکه توره به شاگردی بگیره، مره به غلامی قبول کده بود. اگر باور نداری که راکتای زره وی ره نشانت بتم که باداریم امریکا سخاوتمندانه در اختیاریم قرار داده. دیگه ایکه یک ملیون عسکر دالخور دارم که مانند پاپی گوش بفرمان مه استن.
بریش گفتم: ا ُمرد خدا! خودت کشور ته اداره کده نمیتانی، باز گناه تنبلی خوده ده گردن تروریستهای بیچاره مه میندازی.
مه که از دولتهای دیگه خروار ها پول میگیرم، درعوضش باید چند نفر خوده بکفانن، درغیرآن مه جواب دوستاره چه خاد دادم. ایکه چند خانه خراب میشه و یا چند نفر تلف، قیامت خو نمیشه! باز به فایده توست، چند نفر نانخور کمتر میشه.
مهم ایست که مه و تو چند روزی چوکی ره محکم بگیریم، ده قصه گپای مردم نشو.
باز امو بود که آقای رئیس جمهور ترسید و یک سات طیاره ایشه زودتر پرواز داد و گریختحقوق زن
چنانکه همه نهاد های اجتماعی، علمی و فرهنگی همواره خواسته اند تا حقوق زن را به سمع جهانیان برسانند، بنده هم از مردان خواسته های دارم که امید وارم به آنها تن داده و برای زنان مظلوم که همیشه تحت فشار روحی و روانی که از طرف مردان خدا ناترس وضع گردیده میباشند. با در نظر داشت شرایط ذیل مردان باید به زنان حقوق قایل شوند.
1 – زنان همیشه وقتی از خانه بیرون میروند ناچار چادری یا چادر نماز بسر کنند، که آنها همیشه ازین ناحیه به مشکل مواجه اند. بخاطر نشان دادن همدردی بایشان مردان باید حد اقل هفته یک روز چادری پوشیده و بالای وظیفه شان بروند تا از مشکل زنان آگاه شوند.
2 – زنان همیشه مورد لت و کوب دایمی مردان قرار دارند که این امر بطور همه روزه جریان دارد. بناً از مردان صمیمانه تقاضا بعمل میاید تا میزان لت و کوب زنان را کاهش بدهند، یعنی حد اقل هفته دو بار آنها را لت و کوب کنند چرا که مقاومت فزیکی زنان نسبت به مردان ضعیف تر میباشد. در بعضی موارد مشاهده شده است که مردان ظالم زنان شانرا همرا با بوکس و لگد لت و کوب مینمایند که این خلاف اساسات حقوق بشر است. باید زنان را با کمر بند لت و کوب نمود، نه بوسیله بوکس و لگد.
3 – مردان باید حد اقل 30 فیصد کار خانه را بدوش بگیرند و در انجام آن معتهد باشند، مثلا: مردان هفته یک مرتبه خمیر نمایند، هفته دوبار غذا را پخته کنند، هفته سه مرتبه خانه را جاروب کنند و هفته یک مرتبه کالا شویی نمایند، تا باشد مساوات حقوق زن و مرد را مراعت کرده باشند.
4 – زنان بخاطر رعایت از مد روز خیلی ها به مشکلات مواجه اند. مثلاً: استعمال انواع مختلف وسایل آرایشی ، لباس پوشیدن تقلید از سریال ها و فیلم های هندی و نظارت کردن مغازه های مواد ضرورت خانم ها، که این یکی از موارد مهم برای زنان است تا بتوانند از همکاران و خواهر خوانده های شان بیشی جسته و درجه اول را در پوشیدن لباس ها اخذ نموده باشند.
5 - بادر نظرداشت مشکلات زنان که در شماره فوق تذکر یافته، مردان هم به همچو مشکلات دچار اند مثلاً: سودا آوردن از بازار ازقبیل: پیاز، کچالو، برنج، آرد، روغن و غیره مواد خوراکی. بخاطر رعایت حقوق مساوی بین زن و مرد، ما از استعمال مواد آرایشی برای مردان صرف نظر میکنیم و فقط از آنها میخواهیم که هفته دو روز بوت های کرو بلند زنانه را پوشیده تا مشکل زنان را درک کرده باشند که چقدر راه رفتن همرای آن به سختی انجام میشود.
6 - زنان بدون اینکه تحت کدام فشاری باشند، حقوق تساوی بین مرد و زن را رعایت و عملی مینمایند که پوشیدن پطلون ، کلاه ، کرتی و یخن قاق مردانه نمایانگر این امر است. ولی برعکس مردان اینرا رعایت ننموده و هیچگاه لباس زنانه را نمیپوشند، که این خود نمایانگر نقص حقوق زن میباشد.
7 – د ر عرصه ورزش هم حقوق زنان مدنظر گرفته نشده است. بناً از مسئولین امور ورزشی تقاضا بعمل می آید تا زنان هم دوشا دوش مردان در مسابقات ورزشی فوتبال، والیبال ، تینس ، وزن برداری و بوکس و لگد به رقابت بپردازند. چونکه مقاومت فزیکی زنان نسبت به مردان کمتر است ، در مسابقات بوکس و لگد در مقابل یک مرد باید دو زن مبارزه نماید.